ارواح چگونه در زندگی ما ظاهر شدند؟
تقریباً دو قرن پیش، مهاجران ایرلندی جشنوارهای به نام Samhain را به آمریکای شمالی آوردند که ریشههای بت پرستی باستانی داشت و در پایان ماه اکتبر به عنوان جشن برداشت محصول برگزار میشد.
ایرلندیها Samhain را در اواخر دهه ۱۸۴۰ به دنیای جدید آوردند، زمانی که قحطی ویرانگر سیبزمینی میلیونها نفر از آنها را مجبور به ترک ایرلند کرد.
آنها با «کشتیهای تابوت» به دنیای جدید آمدند، این کشتی به دلیل نرخ بالای مرگ و میر آنها اینگونه نامگذاری شد.
سامهین که اکنون به هالووین تبدیل شده، همچنان باید با کدو تنبل و ارواح در آمریکای مدرن جشن گرفته شود، که دارای پژواک برداشتهای گذشته و یادآوری تاریخی است که مرزهای بین زندگی و مرگ واقعاً نازک بود.
در دوران پیشامدرن، هم در اروپا و هم در جهان غیراروپایی، ارواح یک واقعیت زندگی بودند. به عنوان بخشی از زندگی روزمره، شخص به روشهای عملی، با طلسم، از خود در برابر ارواح محافظت میکرد، همانطور که از خود در برابر حیوانات وحشی، با نوازش و عصا محافظت میکند. از ارواح میترسیدند، اما بر خلاف دوران مدرن ما، آنها را نیز میپرستیدند (اصطلاح ارواح و خدایان گاهی اوقات قابل تعویض بودند)، توسط انسانها برای انجام کار بدون مزد اسیر میشدند و به عنوان اجداد مورد استقبال قرار میگرفتند.
به عبارت دیگر، ارواح بخشی از تار و پود جامعه دهقانی بودند و داستانهای ارواح اغلب تجربیات زیسته آن را بیان میکردند.
صمیمیت جامعه پیشامدرن با ارواح ناشی از آشنایی عمیق آن با مرگ است. بهرهوری پایین در کشاورزی و عدم وجود وسایل حمل و نقل قابل اطمینان، منجر به سوءتغذیه مزمن، قحطی و بیماریهای مرتبط با آن شد. جوامعی با چنین مرگ و میر بالایی زمینی حاصلخیز برای انواع ارواح و داستانهای ارواح بود.
در قرون وسطی اروپا، مورخان تخمین میزنند، یک سوم نوزادان قبل از رسیدن به سن ۵ سالگی میمردند. این اعداد تقریباً برای هند یکسان بود و شاید توضیح دهد که چرا پنچو، روحی که جان نوزادان را میگرفت، بسیار قدرتمند در نظر گرفته میشد. پنچو نوزادان تازه متولدشده را تسخیر کرد و باعث شد رنگهای عجیب و غریبی به خود بگیرند. یک موجود کثیف از روی عادت، تنها چیزی که پنچو را میترساند یک جارو بود.
اپیدمیها رایج بودند و زمینه را برای بسیاری از داستانهای تسخیرشده فراهم کردند. مرگ سیاه که بیش از ۲۵ میلیون اروپایی را کشت، پسزمینه فیلم دکامرون (۱۳۵۳) اثر جووانی بوکاچیو بود که در آن شبح یک زن جوان به جهان هشدار میدهد. نجیبزاده جوان ایتالیایی به نام Nastagio degli Onesti عاشق زنی شد که عشقش را پس نداد. روزی اونستی شاهد یک تابلوی روحی وحشتناک بود. زن جوانی که عشق یک شوالیه را رد کرده بود توسط شوالیه شکار شد و هر روز در یک نقطه خاص کشته شد. وقتی اونستی خود را به محل رساند، با دیدن سرنوشت زن، ارواح و عواقب عشق نافرجام، به سرعت به ازدواج با اونستی رضایت داد.
به طور مشابه، در بنگال استعماری که اپیدمیهای مالاریا و وبا حومه شهر را ویران کرده بود، داستانهای ارواح در مورد گورستانها فراوان بود. یک داستان معروف درباره روح گدخالی بود، روستای کوچکی که در اثر بیماری وبا ویران شده بود. داستان از این قرار بود که مردی به روستا برگشته بود، اما آن را خالی از سکنه یافت. وقتی به خانه خودش رسید، همسرش از او در خانه پذیرایی کرد. اما با گذشت زمان، اتفاقات ناراحت کنندهای رخ داد. به محض اینکه او به یک غذای مورد علاقه فکر کرد، همسرش به نوعی آن را قبل از او تهیه کرد. بالاخره یک آهک خواست و در حالی که زن به سمت آشپزخانه حرکت کرد، مخفیانه به دنبال او رفت. او شاهد بود که همسر خود بازوی شبح مانند خود را چندین فوت دراز کرد تا از درختی دور آهک بکند. او از صحنه فرار کرد و متوجه شد که تمام روستای او توسط وبا از بین رفته است.
برخلاف ارواح مدرن که ما اغلب آنها را با صداهای عجیب و غریب و سایههای اسرارآمیز مرتبط میکنیم، ارواح قدیمیتر قاطعانه با احساسات و نیازهای بدنی مشابه احساسات افراد زنده بودند. در روستایی بنگال، پتنی، گونهای از ارواح ماده، به دلیل عشقش به ماهی معروف بود.
همایون احمد (۱۹۴۸-۲۰۱۲) رماننویس به یاد میآورد که چگونه ارواح اعضای خانواده بودند. همسایهای از پدربزرگ احمد شکایت کرد که هرگاه در خانهاش ماهی پخته میشد، یک پتنی ظاهر میشد که خواستار تغذیه است. تفسیر احمد درباره این مبادله بین همسایه و پدربزرگش آموزنده است. او نوشت: «نکته خندهدار این بود که هیچ کس از این داستان شگفتزده نشد. فرض بر این بود که طبیعی است: ارواح عاشق ماهی بودند، بنابراین مطمئناً سهم خود را مطالبه میکردند.»
ارواح پیشامدرن که در دنیای زندگان جاسازی شدهاند، تقریباً خویشاوندان زیادی بودند. آنها با ارواح دیگری ازدواج کردند و حتی بچه ارواح به دنیا آوردند. یک داستان عامیانه بنگالی قرن نوزدهمی از دو خواهر پتنی به نامهای کونی و بونی میگوید. اولی در خانهها زندگی میکرد در حالی که دومی در طبیعت ساکن بود. یک روز یک برهمن فقیر در راه بازگشت به خانه از طریق جنگلی با بونی سر به فلک کشیده برخورد کرد، او با خجالت از او خواست که پیامی برای خواهرش، کونی، بفرستد که به تازگی یک پسر به دنیا آورده است. برهمن وحشتزده که به خانه میدوید این داستان نگرانکننده را برای همسرش بازگو کرد. ناگهان موجود وحشتناک مشابهی به نام کونی با عجله از فضای داخلی خانه بیرون آمد و با خوشحالی از او درباره برادرزاده جدیدش پرسید.
چنین داستانهایی معانی قدرتمندی برای جوامع کشاورزی با ارواح نشاندهنده امیال و تجربیات جامعه دهقانی داشت. بنابراین تصادفی نیست که Samhain سلتیک، Día de los Muertos مکزیکی، و Bhut Chaturdashi بنگالی همه در زمان برداشت مشاهده میشوند و همه آنها به عنوان روزهای خاصی شناخته میشوند که حجاب بین دنیای زندگان و مردگان در نازکترین حالت خود است.
چرا زمان برداشت قابل توجه بود؟
اول، برای محصول خوب، هم از زندهها و هم مردگان، سپاسگزاری کرد. همه این جشنوارهها شامل روشن کردن لامپ برای اجداد مرده و ارائه غذا به آنها بود. دوم، این آیینها نشاندهنده تلاش جامعه برای همسو کردن خود با آیینهای گذار طبیعت بود. سرانجام، بازگشت مردگان به زمین را به جای عزاداری، با جشنها گرامی داشت. این جشنوارهها، درست مانند داستانها، آشنایی آسان با مردگان را فراهم میکرد.
در مقابل، غم و اندوه، سوگواری و تاریکی نمرات همراه داستان ارواح مدرن هستند. بر خلاف همتایان پیشامدرن خود، ارواح مدرن فاقد تمام جسمانی و مادی بودن هستند، به طوری که «طیفی» مخالف «ماده» است.
کیت توماس مورخ این تغییر را به ترکیبی از عوامل، از جمله ظهور پروتستانیسم، انقلاب علمی، و ظهور سرمایهداری به عنوان شیوه جدیدی از سازماندهی زندگی و کار نسبت میدهد.
عنصر جدید، عقل، معیاری برای ارواح شد. علم غیبت بر این باور استوار بود که جهان ارواح را میتوان با ابزارها و مهارتهای صحیح، مانند عکاسی از ارواح و پلانچتها، به صورت علمی مطالعه کرد. تحت حمایت استعمار بریتانیا، این ایدههای معنویت علمی در طول قرن نوزدهم به آسیا و آفریقا رفت و یک روشنفکر بنگالی را بر آن داشت تا ادعا کند که «همانطور که علم به ما قدرت داده تا با مردم از راه دور از طریق تلفن صحبت کنیم. رسانهای که میتوانیم با یک روح درگذشته صحبت کنیم و حتی صدای آنها را بشنویم.»
دوری مدرنیته و ترس از مرگ، ارواح مدرن را بیش از هر زمان دیگری ترسانده بود. آنها دیگر به جهان طبیعی تعلق نداشتند. آنها اکنون بخشی از یک ماوراءطبیعی جدید بودند. در حالی که ارواح قدیمیتر در زندگی روزمره جامعه دهقانی بافته میشدند و بحرانها و فراوانی را در کنار شادیها و ترسها نشان میدادند، شبح مدرن که اکنون ویژگیهای آن در بین فرهنگها یکسان شده بود، تنها ترس را نشان میداد.
تنها زمانی که فستیوالهای پیشامدرن قدیمیتری مانند هالووین یا بوت چاتورداشی به وجود میآیند، هرچند بدون بافت اصلیشان، میتوانیم نگاهی اجمالی به دنیای قدیمیتری بیندازیم، جایی که ارواح مانند سایر موجودات غیرانسانی بودند که با آنها اشتراکات زیادی داشتیم و با هم یک آینده جمعی و مشترک به اشتراک گذاشتیم.