گزارش تحلیلی| مبارزات قاآنی و رهبری رو به رشد در جهان پس از سلیمانی
پس از کشته شدن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، اسماعیل قاآنی چیزی را به ارث برد که شاید برای آن آمادگی نداشت و سبک جدیدی از رهبری را برای نیروی قدس سپاه به ارمغان آورد که شکافهایی را در میان شرکای او ایجاد کرد.
این گزارش تحلیلی منسوب به موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک است که توسط جابر رجبی تهیه شده است. جابر رجبی یکی از مقامات سابق یک گروه شبهنظامی عراقی وابسته به ایران است. وی در سال ۱۳۹۵ از محور موسوم به مقاومت جدا شده و به مخالفت با سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه و سیاستهای داخلی آن پرداخت.
پس از کشته شدن فرمانده سپاه قدس سلیمانی، اسماعیل قاآنی به سرعت حتی او را گرفت. با این حال، درک موقعیت قاآنی در دوران تصدی سلیمانی به تبیین برخی از تصمیماتی که وی بعدها به عنوان فرمانده سپاه قدس گرفت و درک چالشهایی که قاآنی در حال حاضر در این سمت با آنها مواجه است، کمک میکند.
نقش قاآنی در دوره سلیمانی بیشتر بر مدیریت امور داخلی سپاه قدس بود و همزمان مسئولیت امور افغانستان و پاکستان در سپاه قدس را بر عهده داشت و از زمان مدیریت امور داخلی سپاه قدس، که شامل حدود ۳۳ هزار پرسنل نظامی ایرانی (در تمامی ادارات از جمله کارگران صنایع نیروی قدس و آموزش نظامی) و همچنین از گروههای نیابتی که مستقیماً تحت مدیریت سپاه قدس هستند (که توسط جمهوری اسلامی از طریق حزبالله اداره میشود) حمایت میکند. بنابراین، نیاز به حضور دائمی حس میشد و قاسم سلیمانی یا در سفر بود و یا در مهمانیها و جلسات با افراد مختلف بود، بنابراین از امور اداری خارج شد.
اگرچه نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شامل اجزا و ردههای مختلفی است که به یگانهای ۴۰۰، ۳۴۰، ۱۲۰۰۰، ۷۰۰ و غیره معروف هستند، اما هرکدام از آنها در مناطق جغرافیایی و ابعاد مختلف مأموریتهایی دارند. علاوه بر این، مسئولیت مدیریت این ردهها بر عهده شورای رهبری سپاه قدس است که اغلب جلسات خود را به صورت کابینه برگزار میکند تا در مورد موضوعات مهمی مانند سیاستگذاری در کشورهای هدف، عملیات، بودجه، تشکیل نیروهای جدید، گروهها، ارزیابی فعالیتها، صنایع نظامی و ... بحث و گفتگو کند. اسماعیل قاآنی نیز به عنوان جانشین فرمانده سپاه قدس در این شورا حضور دارد.
اما قاسم سلیمانی در شبکههای مافیایی مانند پدرخوانده به صورت انفرادی عمل میکرد، در حالی که بسیاری از این شبکهها مانند یگان ۴۰۰ در ردههای سپاه قدس قرار نمیگیرند. قاسم سلیمانی علاوه بر مسئولیت گروههای عراق و مدیریت آن، شبکه قدرتمندی از افراد مختلف را با بودجه و اهداف جداگانه ایجاد کرد. او با انجام این کار توانست سازمانی منسجم را بدون ثبت آن در سپاه قدس که متشکل از هزاران فرد و گروه کوچک بود، ایجاد کند. علاوه بر این، سلیمانی دیدارهای شخصی مکرر و دوستانه حتی با رهبران متوسط در جناحهای نیابتی ایران داشت.
در سطحی دیگر، سلیمانی توانست بین گروههای نیابتی تعادل ایجاد کند، به طوری که هر یک از گروههای نیابتی معتقد بودند که سلیمانی تنها با آنها بهترین روابط را دارد و بدین ترتیب میزان هماهنگی و وابستگی به سلیمانی به بالاترین سطوح رسید. بنابراین، زمانی که قاآنی مسئولیت را بر عهده گرفت، بسیاری از این گروهها هیچ علاقهای به آن نداشتند، و خود قاآنی نیز اطلاعات میدانی یا عینی از این گروهها نداشت، بهویژه که نقش او بر روی مسائل داخلی نیروهای قدس متمرکز بود.
از آن زمان به بعد، به نظر نمیرسد که وضعیت بهبود قابل توجهی داشته باشد، زیرا قاآنی جز در یک چارچوب مشخص و در یک فضای کاملا رسمی با رهبران جناحهای نیابتی ایران ملاقات نمیکند، که این امر باعث سرد شدن روابط بین او و گروههای وابسته به ایران در منطقهای که ترجیح میدهد با افراد نزدیک به سلیمانی سر و کار داشته باشد خواهد شد. به ویژه واحد ۴۰۰ که اعضای آن به صورت سازمانی با قاآنی رقابت میکنند.
قاسم سلیمانی دچار توهم قدرت شده بود و معتقد بود که به خاطر هزینه کشتن او، هیچکس دست به چنین اقدامی نمیزند، اما قاآنی به شدت نگران حذف او است و به همین دلیل کمتحرک شده و بسیاری از مأموریتهای قبلی سلیمانی توسط نهادهای دیگر انجام میشود. به خصوص پس از حمله آنها اسرائیل هدفی در لبنان بود که اتفاقاً نزدیک به محل قاآنی بود و از آن زمان او بیش از گذشته نگران شده است. این امر بر تمایل وی برای بهبود روابط خود از طریق ملاقات چهره به چهره با رهبران نخبگان طرفدار ایران تأثیر گذاشت.
همچنین عدم برقراری ارتباط نزدیک قاآنی با آن جناحها بر توانایی سپاه قدس در اعمال هماهنگی و کنترل تأثیر داشت، زیرا قاآنی هرگز نتوانست با سران آن جناحها ارتباط نزدیک برقرار کند و بهترین نمونه آن، حوادث پس از انتخابات عراق است، جایی که او قادر به برقراری روابط نزدیک با رهبران آن جناحها نبود. چراکه تصور میکرد میتواند مانند سلیمانی نقش تعیینکنندهای در ایجاد تعادل بین گروههای وابسته به تهران داشته باشد. لازم به ذکر است که کار به جایی رسید که هم نیروهای عصائب اهلالحق و هم سازمان بدر به طور غیرمستقیم به وی حمله کردند و مقتدی صدر چندین بار به وی اجازه ورود به خانه خود را نداد که این امر میزان کنترل محدود را برجسته میکرد.
این واقعیت جدید در نهایت بر نحوه مدیریت روابط قاآنی با جناحهای وفادار به خود در دوره سلیمانی و مسائل مربوط به کشورهایی مانند عراق، سوریه، لبنان و یمن که جمهوری اسلامی ایران در آنها نفوذ داشت، تأثیر گذاشت. سپاه قدس سفیر خود را تعیین میکرد و امور مربوط به روابط مالی، تجاری و نظامی را مدیریت میکرد. اما قاآنی اصلاً نتوانست چنین نقشی را ایفا کند و به همین دلیل دیگر مراکز قدرت ایران در صحنه دخالت کردند و همین موضوع باعث موازیکاری، بیبرنامگی، تناقض و سردرگمی در سیاست خارجی کشورهای هدف ایران شد.
قاآنی به طور مشابه در داخل با چالشهایی مواجه است. او در درگیریهای داخلی در سپاه قدس اصلا دست بالا را نداشت، زیرا افرادی مانند یوسف شهلایی، مسئول اولیه پرونده یمن در سپاه قدس، مجید نواب (فرمانده واحد ۴۰۰ و جانشین فرمانده یگان)، محمدرضا محمدی (فرمانده عملیات در سپاه قدس ۳۴۰)، سعید رضایی (فرمانده سابق حفاظت اطلاعات سپاه قدس) و سید رضوی (مسئول فعلی مالی سپاه قدس و رئیس سابق خدمات لجستیکی در عراق) با قاآنی درگیری داشتند و موضوع زمانی به اوج رسید که اعضای فرماندهی مانع از تلاش قاآنی برای انتقال شصت نفر از اعضای برجسته سپاه قدس برای بازنشستگی اجباری شدند که از اعضای حلقه سلیمانی بودند.
در واقع، شبکههای مخفی سلیمانی به هیچ وجه به قاآنی متصل نبودند، بلکه در صلاحیت بسیاری از نزدیکان سلیمانی باقی ماندند، اما به استثنای حزبالله لبنان، که رهبران آن همگی از اعضای سپاه قدس بودند و گاهی اوقات نیز درجات نظامی و نامهای ایرانی، در اختیار داشتند، به همین دلیل از قاآنی حمایت کردند و برای تقویت موقعیت او تلاش کردند و روابط او را با گروههای فلسطینی قویتر از قبل کردند. برخی از آگاهان بر این باورند که این نزدیکی بر تصمیم حماس برای حمله به اسرائیل در ۷ اکتبر تأثیر داشته است. پس از شروع جنگ غزه، منابع وابسته به محور موسوم به مقاومت که هویت آنها به دلایل امنیتی فاش نشد، به نگارنده گفتند که قاآنی این عملیات را مستقیماً با فلسطینیها طراحی کرده است. بر اساس طرحی که سالها پیش توسط عماد مغنیه طراحی و با کمک حزبالله لبنان بهروز شد. این منابع معتقدند که قاآنی به حزبالله و شورای فرماندهی سپاه قدس گفته است که این حمله به این زودی اتفاق نخواهد افتاد و اقدامات انجام شده صرفاً ماهیت مقدماتی دارد.
این منابع همچنین از وقوع درگیری در درون رهبری سپاه قدس با پسزمینه حمله و این سوال که چرا قاآنی با دور زدن شورای فرماندهی دستور حمله را صادر کرد و چگونه با تایید اینکه محمد الضیف و یحیی السنوار کسانی بودند که حملهای را انجام دادند که خارج از محدوده فرماندهی او رخ داد، باخبر بودند.
این درک دستکم بسیاری از اعضای محور مقاومت از چگونگی تحولات ۱۶ مهر است، زیرا مؤید انشقاق بین قاآنی و سایر عناصر رهبری سپاه پاسداران در دوره زمانی قبل و بعد از آن است. عملیات بزرگی که توسط یک عامل ایرانی انجام شد، در مورد آشفتگی درون رهبری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوره پس از سلیمانی، و دیدگاههای آنها در مورد اینکه این تنشها چگونه میتواند منجر به کنترل گستردهتر ایران بر گروههای نیابتیاش شود. عدهای معتقدند که حملات ۱۶ مهر، انتقادات زیادی را از داخل سپاه پاسداران و همچنین در میان گروههای نیابتی به قاآنی وارد کرد، زیرا این منابع معتقدند که رهبری سپاه قدس در جلسهای باحضور رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، سرلشکر باقری، فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا، غلامعلی رشید، شیرازی، رئیس دفتر نظامی محسن قمی و تعدادی از اعضای دولت که در ۱۴ اکتبر برگزار شد، قاآنی را مورد توبیخ قرار داد.
در همین زمینه، هر دو احتمال حاکی از شکست در رهبری است. اگر قاآنی بهواقع مستقیماً در آن حملات دخالت داشته، اما رهبری سپاه پاسداران را مطلع نکرده است، بدان معناست که او رهبری را از قبل از حمله مطلع نکرده تا بتواند به نوبه خود زیرساختهای سیاسی، نظامی و اقتصادی را فراهم کند که برای یک رهبر مسئول، رفتار گروههایی که ماهانه از ایران حقوق میگیرند، شکست ناگواری تلقی میشود.
علاوه بر این، بیانیههای غیرمعمول رهبر انقلاب، زمینهای برای این ادعا فراهم کرد که در ماههای گذشته تنشهای قابل توجهی در رهبری سپاه وجود داشته است. آیتالله خامنهای در دیدار با خانواده قاسم سلیمانی مجبور به حمایت علنی شد. این پیام حمایتی همچنین در حسابهای مختلف خامنهای در پلتفرم «ایکس» به چندین زبان از جمله فارسی، عربی و انگلیسی منتشر شده است. به ندرت پیش میآید که رهبر انقلاب از یک رهبر زنده تمجید کند، اما خروج از این قاعده نشان میدهد که قاآنی به این حمایت نیاز داشت، چرا که شکاف عمیق در درون سپاه پاسداران و چالش موقعیتی که قاآنی با آن مواجه است، آیتالله خامنهای را بر آن داشت تا علنا از او دفاع کند.
چشمانداز قاآنی برای آینده
تضاد بین رهبری سلیمانی و قاآنی قابل توجه است، زیرا رهبری سلیمانی بر توسعه روابط عمیق و شخصی با دستاندرکاران شبه نظامی متمرکز بود، در حالی که رفتار سرد و رسمی قاآنی حامیان سابق سلیمانی را از خود دور کرد. سلیمانی در تأثیرگذار بودن به عنوان نفر اول منطقه بسیار موفق بود و سعی میکرد خود را مرد تمامیتخواه منطقه معرفی کند، در حالی که قاآنی در تلاش است تا جایگاه خود را به عنوان فرمانده سپاه قدس تثبیت کند. ظاهراً سلیمانی سعی داشت در امور سیاسی داخلی ایران مداخله نکند و از جریانات سیاسی در چارچوب جمهوری اسلامی ایران فاصله بگیرد، اما قاآنی به شدت با جنبش ابراهیم رئیسی ارتباط و همکاری نزدیکی داشت. قاآنی انحلال فعالان سیاسی خارج از کشور را از نزدیک با وزارت اطلاعات هماهنگ میکند، در حالی که در دوره سلیمانی این کار از طریق اطلاعات سپاه پاسداران انجام میشد.
قاآنی بدون شک رهبر کمنفوذی است، اما عدم کنترل او بر نیروهای نیابتی ایران خطراتی را نیز به همراه دارد. قاآنی کمتر از سلیمانی، طرفدار سرسخت سلاحهای هستهای و جنگطلبی نبود. علاوه بر این، ناکامی قاآنی در کنترل امپراتوری سلیمانی عواقبی خواهد داشت، به ویژه برای کسانی که توسط این شبهنظامیان هدف قرار میگیرند، زیرا توانایی ایران برای کنترل سیستماتیک این نیروها از طریق هماهنگی پراکنده از بین میرود.
در حال حاضر، آینده قاآنی نامشخص است، این احتمال وجود دارد که اگر واقعاً مشخص شود که او معمار اصلی حملات ۷ اکتبر بوده، پس از پایان جنگ بین اسرائیل و حماس برکنار شود، اما اگر او بتواند موقعیت خود را حفظ کند، تغییر ساختاری گستردهای را در نیروی قدس سپاه اعمال خواهد کرد که نیروی قدس را از دوران سلیمانی خارج کرده و به نقشی متفاوت در منطقه خواهد برد که با سبک رهبری خود قاآنی و محدودیتهای آن همخوانی دارد.