تصویر شبح در قلعه چِستِر؛ بازدیدکنندهای ناشناخته دوربینها را شگفتزده کرد
کارکنان یکی از قلعههای تاریخی بریتانیا در شب دوشنبه با صحنهای مواجه شدند که یادآور داستانهای کهن و ترسناک انگلیسی است.
سازمان «اِنگلیش هریتیج» تصویری از یک «پدیده توضیحناپذیر» منتشر کرده که در آن، شبحی با لباس تیره و شنل دیده میشود که مقابل دروازه اصلی قلعه چِستر ظاهر شده است.
به گفته این سازمان، دوربینهای امنیتی مجهز به حسگر حرکت، حدود نیمهشب حرکتی غیرمعمول را ثبت کردند. نگهبان برای بررسی به محل رفت اما هیچکس در آنجا نبود و نکته عجیبتر این بود که سگ او، که همیشه شجاع بود، از ورود به محوطه امتناع کرد. پس از جستوجوی کامل در منطقه بسته و قفلشده، هیچ نشانهای از ورود انسان یا حیوان پیدا نشد. قلعه چستر با دیوارهای بلند، میلههای فلزی و چندین دوربین امنیتی محافظت میشود و احتمال ورود غیرقانونی تقریباً وجود ندارد.

این رویداد تازهترین نمونه از دهها گزارش مشابه در مکانهای تاریخی تحت مدیریت این سازمان است. طبق نظرسنجی انجامشده میان کارکنان، نزدیک به نیمی از آنها گفتهاند تجربهای داشتهاند که نتوانستهاند توضیحی منطقی برایش پیدا کنند. از شنیدن صدای پیانویی مرموز گرفته تا دیدن سایههایی در مه، روایتهای گوناگونی از قلعهها و صومعههای قدیمی نقل شده است.

دکتر مایکل کارتر، از کارشناسان تاریخ در «اِنگلیش هریتیج»، میگوید: «از آغاز تاریخ، انسان با داستانهای بازگشت مردگان سعی کرده رابطه خود با مرگ و گذشته را درک کند. این روایتها ما را مجذوب میکنند و هنوز هم روح سنت داستانهای ترسناک انگلیسی زنده است.»

در قلعه بولسِوِر در دربیشر، گزارشهایی از نواخته شدن موسیقی پیانوی نامرئی و احساس دست کودکی ناشناخته بر بازوی بازدیدکنندگان ثبت شده است. در پارک وِرِست در بِدفوردشایر، کارکنان هنگام قفل کردن درها سایههایی شبیه سربازان دیدهاند که ناگهان در میان درختان ناپدید شدهاند.

در قلعه اِسکاربورو نیز یکی از کارکنان هنگام غروب، در حالیکه تنها یک خانواده در محوطه حضور داشتند، پاهایی را دیده که از میان مه به سوی دریا حرکت میکردند. پس از بررسی، هیچ فردی در محل یافت نشد و چندی بعد یکی از نگهبانان سابق با شنیدن این روایت گفته بود: «احتمالاً او پیرز گاوستون بوده، روحی که مردم باور دارند در مه، رهگذران را به سوی پرتگاه میکشاند.»

به نظر میرسد سنت دیرینه قصههای ارواح در قلعههای کهن انگلستان، همچنان نفس میکشد و هر بار با داستانی تازه، مرز میان واقعیت و خیال را لرزانتر میکند.
