چالش حجاب در ایران؛ از باور دینی تا میدان منازعه سیاسی و اجتماعی

مسئله حجاب در ایران همچنان یکی از چالشهای پیچیده اجتماعی است که از دیرباز جایگاه مهمی در زندگی فرهنگی و دینی بخش بزرگی از جامعه داشته است.
با این حال، در سالهای اخیر این موضوع از یک اصل اعتقادی به یکی از نقاط تقابل سیاسی میان حاکمیت و جامعه، بهویژه زنان و جوانان، تبدیل شده است.
نقطه عطف این تغییر، اعتراضات گسترده پس از مرگ مهسا امینی در سال ۱۴۰۱ بود؛ دختری که در پی برخورد گشت ارشاد بهدلیل «رعایت نکردن حجاب شرعی»، جان خود را از دست داد. این رویداد خشم اجتماعی فراگیری را علیه نحوه اجرای قوانین مربوط به حجاب بهراه انداخت و نگاهها را به سوی عملکرد نهادهای انتظامی و سازوکارهای قانونی در این زمینه معطوف کرد.
در همین راستا، تلاشهایی از سوی مسئولان سیاسی و مذهبی برای یافتن راهکاری متعادل صورت گرفت تا از یک سو به ارزشهای دینی احترام گذاشته شود و از سوی دیگر، از بروز تنشهای امنیتی جلوگیری شود. بخشی از علما و صاحبنظران فرهنگی معتقدند مسئله حجاب باید در بستر فرهنگی و از طریق رسانهها و نهادهای آموزشی بررسی و ترویج شود، نه با استفاده از نیروهای پلیس که وظیفه برخورد با جرایم را دارند.
با این حال، دیدگاههای متضادی نیز وجود دارد. برخی روحانیون و نمایندگان مجلس بر این باورند که حجاب «فرضی دینی» است و نظام اسلامی نمیتواند در برابر کمتوجهی به آن سکوت کند. در همین راستا، مجلس شورای اسلامی در اواخر سال گذشته قانونی با عنوان «عفاف و حجاب» تصویب کرد، که در دوران ریاستجمهوری ابراهیم رئیسی پیگیری شد.
اما با روی کار آمدن مسعود پزشکیان، مخالفتهایی نسبت به نحوه اجرای این قانون مطرح شد. رئیسجمهور جدید صراحتا با برخوردهای قهری مخالفت کرد و موضوع را به رهبری ارجاع داد. علی خامنهای از دخالت مستقیم در این موضوع خودداری کرد و خواستار بررسی آن در شورای عالی امنیت ملی شد.
ناظران حقوق بشری معتقدند الزام به حجاب در تعارض با آزادیهای فردی است، در حالیکه برخی دیگر ریشه مشکل را در تحولات اجتماعی، نفوذ فرهنگی غرب و فاصله نسل جوان با باورهای رسمی میدانند.
در نهایت، آنچه پیداست این است که مسئله حجاب در ایران از یک دستور دینی فراتر رفته و به بازتابی از چالش میان سنت و مدرنیته، اقتدار سیاسی و خواستهای جامعه تبدیل شده است.